سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که پیشاپیش رایها تاخت ، درست را از خطا باز شناخت . [نهج البلاغه]
سه شنبه 103 آذر 13: امروز

 

بسم الله الرئوف الرحیم

بهش گفتم : این حرفها پیشت امانت ، به کسی نگیا ... دوست ندارم کسی بدونه . مَحرم دونستم که بهت گفتم ...

یه نگاهی بهم کرد و گفت : خیالت راحت ... حرفهات پیشم می مونه ...

سه روز بعد برادرش زنگ زد و حرفهایی زد که ...

حیرون مونده بودم که معنی امانتداری و رازنگهداری چیه ؟ مگه خیانت در امانت شاخ و دم داره ؟؟؟!!! شاید داره و من خبر ندارم ... حیرت انگیزترین بخش ماجرا طَبَق طَبَق ادعای دین و ایمانش بود .... کدومش قابل باور بود ؟؟؟؟!!!!!!دین و ایمانش یا خیانت در امانتش و فاش کردن راز من ؟؟؟...قسم حضرت عباس یا دم خروس؟!

---

امام علی (ع) : برترین ایمان امانتداری است و زشت ترین اخلاق خیانت ورزی است .

امام علی (ع) : اوج خیانت ، خیانت کردن به دوست صمیمی و شکستن عهد و پیمانهاست

از این خیانتش یه دنیا دلم گرفته ...

کاش بهتر بود این حدیث امیرالمؤمنین(ع)زودتر یادم می افتاد:

امام علی:امور مربوط به خودت را نگه دار ودختررازت را عروس هر خواستگاری مکن!

 


 غریب خلوت تنهایی در یکشنبه 86/7/15 و ساعت 7:27 صبح | حکایت غربت()

بسم الله الرئوف الرحیم

دلشوره همه وجودش رو گرفته بود . عجیب بود براش که در آستانه ماه مبارک هیچ احساس خاصی نداشت .
هر چی سبک سنگین می کرد می دید انگاری امسال اومدن ماه مبارک هیچ تغییری رو توش ایجاد نکرده ، نه شوق سحری و نه شعف افطار . حتی این خوشخواب دیگه از خوابهای ماه رمضون که برای روزه دارها عبادت محسوب می شه هم لذتی نمی برد .

 از خودش بدش اومد ، دلش گرفت . آخه گیر کار کجا بود ؟ بغضی سنگین در گلوش چنگ انداخت رو به آسمون کرد آخه من که بنده بدی نبودم .... نکنه باهام قهری ؟.... تو که دلت نمی یاد لذت مهمونیت رو نچشم ؟ .... تو که دلت نمی یاد سر سفره ات باشم ولی در حسرت حال خوش سحرهای ماه رمضان ..... چشماش به اشک نشست ....


یادش اومد دو ماه گذشته انقده درگیر دنیا و قیل و قالش بوده که فرصت نکرده توی ایستگاههایی که تو رجب و شعبان خدا برای برداشتن توشه قرار داده بود حتی یه توقف کوتاه داشته باشه .

 از ایستگاه ولادت امام باقر(ع) رد شده بود بدون اینکه متوجه بشه ، ایستگاه شهادت امام هادی (ع) رو وقتی متوجهش شده بود که ازش گذشته بود ، از ایستگاه ولادت امام عشق با عجله رد شده بود به امید ایستگاههای شعبان المعظم ، ایستگاه وفات حضرت زینب رو نتونسته بود توقف کنه به دلیل کار و گرفتاری ، ایستگاه وفات امام موسی کاظم رو به بهانه مبعث رد کرده بود ، به مبعث که رسیده بود درگیر خودش و مشکلاتش بود .

رجب تموم شده بود بدون هیچ ره توشه برای ماه مبارک . ایستگاههای شعبان انقده نورانی بودن که دلش نمی اومد ازشون به سادگی بگذره اما دنیا و گرفتاریهاش .....( چه بهانه تکراری و کودکانه ای !!!!!)

 از ایستگاه امام حسین (ع) و حضرت عباس(ع) و امام سجاد(ع) عبور کرده بود اما فرصت توشه برداشتن رو پیدا نکرده بود .وقت رد شدن از ایستگاه ولادت حضرت علی اکبر (ع) خواب مونده بود . وقتی به ایستگاه ولادت امام زمان (ع) رسیده بود دلش لرزیده بود یه نگاهی به خودش و راهی که اومده بود کرده بود ...بدون ره توشه ....دست خالی .... بدون کادو باید می رفت مهمونی .....

دلش پر از غصه بود تنها چیزی که همراه خودش آورده بود یه دل گرفته بود و بس ...  انگاری داشت یه خبرایی می شد ... یه حال عجیبی داشت .... یه ترنم گوشنواز و دلنشین داشت به خودش می خوندش :

بازآ بازآ ... هر آنچه هستی بازآ ....

حالا دیگه اشک از چشماش جاری شده بود ، به سجده افتاد :

ـــ خدای قشنگم ! ازت ممنونم که با دست خالی قبولم کردی ، ممنونم که دعوتم کردی سر سفره ات ، خدایا ممنونم که نذاشتی بقیه مهمونات بفهمن که بدون ره توشه اومدم . خداجونم ! کمکم کن تا قبل از شبهای سرنوشت بشم یه مهمون دوست داشتنی سر سفره ات ....

   


 غریب خلوت تنهایی در جمعه 86/6/23 و ساعت 3:36 عصر | حکایت غربت()

بسم الله الرئوف الرحیم

گفت : اون دنیا روی پرونده مدیران یه مُهر می زنن که نوشته : مدیر بوده است ، با دقت بررسی شود.عادلانه بررسی شود!

اولش یه نگاهی به خودم کردم  و گفتم : خب به من چه ، مگه من مدیرم ؟!

گفت : با دقت نگاه کن ببین کدوم میز بهت چسبیده ؟

یه نگاه دقیق ...
دنبال یه میز گشتم که به من چسبیده باشه ... خدایی پیدا نکردم...

گفت : شاید تو بهش چسبیدی ؟

بازم یه نگاه کردم... دیدم  ای دل غافل ! من چسبیدم به میز کلاسم و منم یه جورایی مدیر کلاسم هستم  و ...

یهویی دلم ریخت. نکنه خدا به فرشته هاش دستور بده که  پرونده منو هم با عدلش بررسی کنن . اونوقت وای بر احوالم ....

 دلم می خواست رسما از مدیریت و میز و .... استعفا بدم . اما گفت : هرکدوممون یه جورایی مدیریم و زندگیمون رو مدیریت می کنیم...مدیرخودمون ! اعمالمون ! لحظه هامون ! 

در مخیله من : پس با اجازه پرونده همگی با دقت بررسی می شه ...

ذهنم رو خوند . گفت : اونایی که مدیرترن یه ضربدر کنار مُهرشون می خوره . یعنی با دقت تر بررسی شود ، مدیرتر بوده است . این یعنی رده بالاها ...اونایی که میزشون بزرگتربوده ، تکیه گاه صندلیشون گرم ونرم تر و مهر و امضاءشون معتبر تر!!

کوچه پس کوچه های ذهن من : خدایا ، جون هرکی دوست داری با لطف و رحمتت بررسیمون کن نه با عدلت .

گفت : اگه بخوای ، مشمول رحمتشی ...فقط کافیه بخوای وبرای این خواستنت قدمی برداری...

با همه وجودم گفتم : آمین


 غریب خلوت تنهایی در سه شنبه 86/6/13 و ساعت 11:57 عصر | حکایت غربت()

 

بسم الله الرئوف الرحیم

از شب عید اس ام اس ( بخوانید پیامک) های تبریک بود که سرازیر inbox تلفن همراهم شد و این روند ادامه داشت تا همین دیروز که دیگه تبریک با تاخیر بود که می رسید . انقده تعداد پیام ها زیاد بود که گاهی صدای گوشی بیچاره در می اومد که باباجون حافظه من دیگه جا نداره در حال انفجاره . منم به دادش می رسیدم و اس ام اس ها رو یادداشت می کردم . پیام ها همه زیبا بود و دلنشین ، حتی بعضی هاش مثل یه دلتنگی غریب چنگ می انداخت تو گلوم . یکی از جمله هایی که بدجوری رو قلبم سنگینی می کرد این بود که :

به امید روزی که همه اس ام اس ها یک پیام باشد :

مهدی آمد !!!!

چند نفر برام این اس ام اس رو فرستادن . اولین نفر که فرستاد برام یه اس ام اس ساده بود ، فرق چندانی با بقیه نداشت ولی وقتی داشتم inbox گوشیم رو خالی می کردم دوباره خوندمش . یه حس غریبی بهم دست داد  ، یه جوری شدم با خودم فکر کردم : آیا ما واقعا آمادگی اومدن آقا رو داریم ؟ چند تا دل آماده توی این دنیا هست که فرش زیر پای آقا بشه ؟ کارهامون چه اندازه مورد قبول آقاست ؟ اصلا چقدر می شناسیم آقامون رو ؟ چندتامون منتظر واقعی هستیم ؟ اصلا خصوصیتهای منتظران واقعی رو می دونیم ؟ می دونیم آقا ازمون چی می خواد ؟ بر سر عهدی که با آقا بستیم با همه وجودمون هستیم ؟

آقاجونم !

همه اینها که گفتم درد خیلی از بچه شیعه هاست . نمی دونم چندتا دل آماده برای ظهورت وجود داره اما اینو خوب می دونم یه عالمه دلداده داری که با وجود روسیاهی آرزوی اومدنت رو دارن و هر صبح با خوندن دعای عهد ، عهدشون رو با تو محکم می کنن .

 بیـا به خـانه دلـها ، که در فراق تو دل را

نمانده است قراری ، چگونه بی تو بمانم

 


 غریب خلوت تنهایی در شنبه 86/6/10 و ساعت 8:19 عصر | حکایت غربت()

 

بسم الله الرئوف الرحیم

 

چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن

به  رخت  نظاره  کردن  سـخن  خـدا شنیدن

 

السلام علیک یا تالی کتاب الله و ترجمانه

مولایم !

یک شعبان دیگر به نیمه رسید اما جمال دلربای تو روشنی بخش جانهای بی قرارمان نشد و دلهای بی تابمان بی تابتر از سالهای قبل حضور اهورایی تو را تمنا می کند . امسال در نیمه روز میلادت پس از نماز ظهر و عصر خود در سراسر ایران دو رکعت عشق به نیت تعجیل در ظهورت می گذاریم و ملتمسانه دستان نیازمان را به آستان آن یگانه بی نیاز بلند می کنیم و ندای اللهم عجل لولیک الفرج سر می دهیم به این امید که خداوند دعای همزمان شیعیانت را اجابت کند و سحرهای رمضان امسال متبرک به عطر نفس های آسمانی تو باشد .  

 

آقـا  بیا  به  خاطر  باران  ظـهور  کن

ما را از این هوای سرآسیمه دور کن

وقتی  برای بدرقه عشق  می روی

از کوچه های خسته ما هم عبور کن

 

 


 غریب خلوت تنهایی در سه شنبه 86/6/6 و ساعت 8:13 صبح | حکایت غربت()
 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
عنوان ندارد ....
دزدی به شیوه ی مدرن !!
[عناوین آرشیوشده]

بالا

بالا